Jabr

پست قبلی رو دیدم از اسمش یاد آهنگ محسن نامجو افتادم جبر جغرافیایی اونجایی که میگه اینکه زاده ی اسیایی رو میگن جبر جغرافیایی/ اینکه لنگ در هوایی صبحونت شده سیگار و چایی! از طرفی خط اول یه شعر محسن چاووشی عزیزم بود آهنگی هم که گذاشته بود که از فرهاد بزرگ بود! این فرهاد من موندم تا قبل از اینکه بمیره آهنگاشو صدا سیما نمیذاشت همینکه مرد این پدرسگا آهنگاشو پخش کردن! واقعا تف تو ذات پلیدشون! خلاصه همین جبر جغرافیایی حرف دل خیلی از ماهاست که تو این خراب شده به دنیا میایم و مجبوریم تا آخرش همینجا زندگی کنیم! یادمه یه درس تو دین و زندگی دبیرستان داشتیم راجع به جبر و تقدیر بود حرف اصلیش این بود که جبر چیز مهمی نیست و سرنوشت ما از پیش تعیین شده نیست! تا حدی اینطوره به نظر من ولی خیلی چیزا قبل از اینکه پامونو بذاریم تو این خراب شده تعیین شده . من اگه تو سوییس دنیا میومدم احتمال خیلی زیاد وضعم خیلی بهتر از این حرفا بود 100% زندگی بهتری داشتم از هر نظر ! به همه ما میگن مسلمون در حالیکه اگه تو هند دنیا میومدیم شاید گاوپرست میشدیم! اگه خامنه ای تو اسراییل دنیا میومد شاید میشد خاخام یهودی! اصلا هیچ جوره نمیره تو مخم که خدا تو این زمینه عادل بوده! من اگه نماز نخونم میرم اون دنیا چوب تو کونم میکنن ولی اون یارو که هندوئه اگه فقط کار بدی نکنه میره کنار حوریای بهشت حالشو میبره!جبر جغرافیایی همینه به نظرم ! اینکه ما 90% سرنوشتمون دست خودمون نیست حتی اینکه من از پدر مادری که تو زعفرانیه زندگی میکنن متولد بشم با خونواده ای که تو اسلامشهرن دنیا میومدم زمین تا آسمون فرق داره! محسن نامجو دقیقا همینو میگه! ما همینجوری دنیا اومدیم و همینجوری هم زندگی میکنیم! شایدم هرچی جون بکنیم هیچوقت تغییر نکنیم



Download

یاد باد!!

دیروز حالم گرفته بود... خبر بدی شنیدم که بابای یکی از همکلاسیای دوران دبیرستانم بیچاره فوت کرده کلی ناراحت شدم!حالا زیادم باهاش رفیق نبودما! در حدی که بعد از اینکه رفتیم دانشگاه و بدبختیامون شروع شد روی هم دو سه بار بیشتر ندیدمش ! البته اونم تهران جایی قبول نشد ولی تو قرارایی که بچه های قدیم میذاشتیم این معمولا نمیومد! ما هیچکدوممون اصلا نمیدونستیم این بیچاره باباش سرطان داره یا اینکه درحال مرگه! از بس که این دانشگاه و کوفت و زهرمار وقت آدمو میگیره که دیگه آدم واسه خودش وقت نداره چه برسه به دوستای قدیمش! مگر اینکه اتفاق بدی بیفته که یه وقتی پیش بیاد رفیقامونو ببینیم! خداییش من همه هم رشته ایای دانشگاهو با یدونه هم کلاسی تو دبیرستان عوض نمیکنم مخصوصا تو سال سوم و پیش! اون دو سال آخر دبیرستان دیگه هیچ وقت مثلش پیدا نمیشه! من که اون موقع خیلی سرزنده و شاد بودم ولی الان کافیه 1 ساعت تنها بشم هرچی غم و غصه هست میاد تو فکرم! اکثر وقتا اصلا چیز خوبی به ذهنم نمیرسه که بهش فکر کنم ! حتی وقتی به خاطرات خوشم فکر میکنم بدتر دلم میگیره که چی بود و چی شد!! میدونین آدم این حس بهش دست میده که زندگی چقدر بی معنی و پوچه! امروز استاد مدارمون گفت که ما هیچ فرقی با یه مشت گوسفند نداریم! بری از گوسفندی که تو گله هست بپرسی چرا داری اونوری میری میگه میرم دیگه نمیدونم! ما هم همینیم دیگه!چرا داریم اینطوری زندگی میکنیم؟ چون همه همینجوری زندگی کردن و میکنن!

دارم تصنیف یاد باد از سالار عقیلی رو گوش میدم الان! اصلا سنتی گوش نمیدم هیچوقت! یعنی از شجریان و شهرام ناظری که مثلا غول سنتین خوشم نمیاد اصلا! ولی تو ماشین رفیقم یه آلبوم از سالار عقیلی شنیدم که عاشقش شدم ! دو تا تصنیف داره به قول خود سنتی بازا که واقعا بینظیرن! لامصب سنتور میزنه آدم دلش میخواد گریه کنه! تصنیفی که میذارم اسمش یاد باد هست که یه جورایی شبیه اون ترک به یادِ سورناست ولی به سبک سنتی! ظاهرا این آهنگو سالار واسه یه یارو سنتور زنه که تازگیا مرده خونده اسمشو یادم نیست...ولی هرکی میتونه هرچی که دلش میخواد تصور کنه ! من که این ترکو میشنوم حالم دگرگون میشه! مخصوصا اونجایی که سالار عقیلی ناله میکنه سوز عجیبی تو صداشه ! سنتورم که مخو میگاد!


""یاد باد آن که زِ ما وقت سفر یاد نکرد/ به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد""


دانلود


راستی انگل بالاخره دندون عقلتو کشیدی!!!مبارک باشه

I've Become Comfortably Numb!

سلام ! منم همونطور که از اسمم پیداست میکروب هستم و اومدم اینجا یهخورده شر و ور بنویسم از دور و ورم و برم پی کارم!  البته اگه این برنامه های تخمی بذاره منم یه خورده وقت آزاد داشته باشم و بتونم کاری رو که دوست دارم انجام بدم...از شنبه باید پاشم برم دانشگاه تخمی تا چهارشنبه اونم چی؟ هر روز از ساعت 6 صبح باید پاشم از خواب تا ساعت 7 شب که خسته و کوفته برسم خونه و تو دانشگاهم با یه سری کس مشنگ دانشجو و یه چند تا استاد مادرجنده سرو کله بزنم که واحدا رو یکی پس از دیگری پاس کنم!هیچ موقعم که نمیفهمم این واحدا رو پاس کردم بعدش چی میشه؟ لیسانس میگیرم میرم سربازی میام میرم سر کار بعدش شاید زن بگیرم و دو تا بچه بکارم تو شیکم زنم و دو نفر دیگه رو بدبخت کنم بعدشم دیگه همش عین هم ... تا آخرش که بیفتم گور به گور بشم!!فایده این کارا رو نمیفهمم الان! حالا شاید یه روز اینا رو بفهمم ! که چرا خدا ما رو آفرید؟! شاید باید از هر لحظه زندگیمون لذت ببریم که اونم کار خیلی سختیه خداییش! مخصوصا وقتی مجبوری کارایی رو بکنی که هیچ ازشون خوشت نمیاد و اونا رو انجام میدی تا بتونی تو این جامعه کیری زندگی کنی!!بیخیال!

الان دارم آهنگ جاودانه Comfortably Numb از گروه pink Floyd رو گوش میدم که دقیقا حرفاش حرفای منه که اصلا کسی هست که صدای منو بشنوه؟؟ یا اینکه دارم با خودم حرف میزنم؟!  آره این آهنگو اگه کسی صدامو گوش میده بگیره که با با ریتم آهنگ کمی به فکر فرو بره و یه کم با صدای گوش نواز گیتار فاز بگیره! فقط کاور آلبوم The Wall رو ببینید فاز میگیرید!


http://www.progarchives.com/progressive_rock_discography_covers/364/cover_2530151082009.jpg


http://www.mediafire.com/?eg43die25e8esdx


راستی کیرم تو این بلاگ اسکای که نمیدونم چجوری لینک دانلود و لینک عکس درست حسابی بذارم